دعای دختر کوچک



حاتم اصم که یکى از زهاد عصر خویش بود، مردى بود فقیر و عائله دار که به سختى زندگیش را اداره مى کرد، اما اعتقاد فوق العاده به خدا داشت شبى با رفقاى خود نشسته بود، صحبت حج و زیارت خانه خدا به میان آمد شوق زیارت به دلش افتاد به منزلش مراجعت کرد، زن و بچه هایش را اطراف خود جمع نمود و مقصدش را براى آنها بیان کرد و گفت : اگر شما با من موافقت کنید که به زیارت خانه خدا بروم ، من براى شما دعا خواهم کرد.
زنش گفت :
تو با این حال فقر و تنگدستى و این عائله زیاد کجا مى خواهى بروى ؟ زیارت بیت الله بر کسى واجب است ، که غنى و ثروتمند باشد، بچه ها هم گرفتار مادرشان را تصدیق کردند، جز یک دختر کودک که شیرین زبانى کرده و گفت : چه مى شود اگر شما به پدرم اجازه دهید؟ بگذارید هر کجا مى خواهد برود، روزى دهنده ما خدا است ، خداى متعال قدرت دارد، روزى را به وسیله دیگرى به ما برساند.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها